اشعار مذهبی شعرای آذربایجان

| اشعار مذهبی شعرای آذربایجان | مرجع اشعار مرثیه ای آذربایجان | شاعران اهل بیت | صحاف | سعدی زمان |

اشعار مذهبی شعرای آذربایجان

| اشعار مذهبی شعرای آذربایجان | مرجع اشعار مرثیه ای آذربایجان | شاعران اهل بیت | صحاف | سعدی زمان |

اشعار مذهبی شعرای آذربایجان

"بسم الله الرحمن الرحیم"
هر آنکسی که قدم زد در آستان حسین/
عزیز هر دوجهان شد قسم به جان حسین.

با سلام و عرض ادب خدمت بازدیدکنندگان وب (ترکی شعرلر| مذهبی شعرلر) که سعی دارد در زمینه فرهنگی، مذهبی،هنری و اشعار فعالیت کند.
در زمینه اشعار سعی شده است اشعار کم یاب و ناب به اشتراک گذاشته شود.

هدف از ایجاد این وب را علاقه و تپش قلبم نسبت به اشعار مذهبی و ترکی و اهل بیت عصمت و طهارت بخصوص امام حسین علیه السلام میدانم و سعی در این دارم که خدمتی بکنم.
اسم این وب (sahaf.blog.ir) را بخاطر تپش قلبم نسبت به اشعار استاد محمدحسین جنتی مقام ( صحاف تبریزی ) انتخاب کرده ام و اشعار شعرای دیگر که همیشه ماندگار خواهند بود، شعری از استاد صحاف که قلبم را لرزاند و سوزاند و گریاند و تپاند:
ای آخان قان پنجه سیندن رزمگاهون شیری قارداش
دور گلوب گون باشون اوسته آل اله شمشیری قارداش
یاتما ای شیر شجاعت
ایله اسلامه حمایت
تا سسون گلدی خیامه ناامید اولدوم اوزومدن
انکسار معنویت آشکار اولدی یوزومدن
گیتدی الدن اختیاریم خون دل آخدی گوزومدن
پوزدی حال اهل بیتی
حالیمون تغییری قارداش
ای اولان سو استه عطشان قانینه غلطان ابالفضل
نوک خاریله وجودی گل کیمی خندان ابالفضل
#صحاف_تبریزی

گدای کوی حسین اولمیان "حسینی" یقین
گَلَنده محشره سلطان تاجدار اولماز
اَیا امام زمان صبریمیز تمام اولدی
اماندی گَل، بو قدر صبر و انتظار اولماز

#حسینی #سعدی_زمان


"اللهم عجل لولیک الفرج"

کلمات کلیدی
آخرین مطالب
آخرین نظرات
  • ۱۵ شهریور ۹۸، ۰۱:۴۶ - jafar
    سلام
پیوندهای روزانه

حکایت سلطان محمود غزنوی و دو گدا

يكشنبه, ۲۹ شهریور ۱۳۹۴، ۰۵:۰۶ ب.ظ

دو گدا بودند یکی بسیار چاپلوس و دیگری آرام و ساکت. گدای چاپلوس وقتی شاه محمود و یا وزیران‌ش رو می‌دید بسیار چاپلوسی می‌کرد و از سلطان محمود تعریف می‌کرد و صله می‌گرفت ولی اون یکی ساکت بود.

اون گدای چاپلوس روزی به گدای ساکت گفت چرا تو هم وقتی شاه رو می‌بینی چیزی نمیگی تا به تو هم پولی داده بشه؟ گدای ساکت گفت: کار خوب‌ه خدا درست کنه. سلطان محمود خر کی‌ه؟

برای سلطان محمود هم این سوال پیش اومد که چرا اون گدا ساکت‌ه و هیچی نمیگه. وقتی از اطرافیان خود پرسید، به او گفتند که این گدا گفته کار خوب‌ه خدا درست کنه، سلطان محمود خر کی‌ه؟

سلطان محمود ناراحت شد و گفت حالا که اینطوری فکر می‌کنه، فردا مرغی بریان شده که در شکم‌ش الماسی باشه رو به گدایی که چاپلوسی می‌کنه بدین تا بفهمه سلطان محمود خر کی‌ه؟

صبح روز بعد همین کار رو انجام دادن غافل از اینکه وزیر، بوقلمونی برای گدا برده و گدای متملق، سیر ه. پس وقتی که مرغ بریان شده رو به او دادند، او که سیر بود مرغ را به گدای ساکت داد و گفت: امروز چند سکه درآمد داشتی؟ و او گفت سه سکه. گدای متملق گفت: این مرغ رو به سه سکه به تو می‌فروشم و آن گدا قبول نکرد و آخر سر پس از چانه‌زنی، مرغ  بریان رو بدون دادن حتی یک سکه صاحب شد.

لقمه‌ی اول رو که خورد، چشم‌ش به آن سنگ قیمتی افتاد و به رفیق خود گفت فکر می‌کنم از فردا دیگه همدیگر رو نبینیم.

فردای آن روز سلطان محمود دید که باز گدای متملق اونجاست و گدایی می‌کنه، از او پرسید چرا هنوز گدایی می‌کنی؟ گفت: خوب باید خرج زن و بچه‌م را درآورم. سلطان محمود با تعجب پرسید مگر ما دیروز برای شما تحفه‌ای نفرستادیم؟

گدای متملق گفت: بله دست شما درد نکنه. وزیر شما قبل از اینکه شما مرغ رو بفرستید، بوقلمونی آوردند و من خوردم. چون من سیر بودم، مرغ رو به رفیق‌م دادم و دیگر خبری هم از رفیق‌م ندارم.

سلطان محمود عصبانی شد و گفت: دست و پایش را ببندید و به  قصر بیاریدش. در قصر به گدا گفت بگو  کار رو باید خدا درست کنه. سلطان محمود خر کی‌ه؟ گدا این را نمی‌گفت و سلطان محمود می‌گفت بزنیدش. من میگم تو هم بگو: کار خوب‌ه خدا درست‌ش کنه. سلطان محمود خر کی‌ه؟ 

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۶/۲۹
Sahaf Blog.ir

نظرات  (۱)

بنام خدا
آری کار دنیا همین است چه خدای بزرگی و چه دنیای باحکمتی!!!!!

ارسال نظر

کاربران بیان میتوانند بدون نیاز به تأیید، نظرات خود را ارسال کنند.
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی